از پنجره بچه ها را نگاه می کنم
بچه ها کاری شبیه فوتبال می کنند
یکیشان پیراهن و شورت و جوراب قرمز و آبی پوشیده
که به یقین مال یکی از این تیم های گنده است
که من از کجا بدانم کدام تیم؟
یکیشان فقط پیراهن قرمز و آبی پوشیده
یکیشان خیلی خیلی تپل است
یکیشان کلا فقط یک کفش ورزشی گنده و زرد رنگ است
یکیشان اما کنار ایستاده
نمی دانم فلسفه اینکه کنار چمن ایستاده چیست
پاهایش را از هم باز کرده و یکسره می پرد و خودش را گرم می کند!
احتمالا قرار است اگر توپ این طرف افتاد برش گرداند طرف بچه ها
ولی از قرار معلوم بقیه چلاق نیستند
و خودشان تا حتی توی آسفالت هم دنبال توپه می دوند
در تمام مدتی که نگاهشان می کنم پایش به توپ نمی خورد
اما هر بار آماده است و هر بار خیز می گیرد
و هربار هیچ
و احدی هم نیست که بگوید مگر مجبوری؟
با خودم فکر می کنم این پسربچه برای این بازی ها خیلی کوچک است
لباسش خاکستری و بی رنگ و رو است
و دمپایی هایش کنار کفش های دیگران جگرم را خراش می دهد