قوری

قوری ها خیلی خوب اند:چاق و داغ و رنگی...درست برخلاف من

قوری

قوری ها خیلی خوب اند:چاق و داغ و رنگی...درست برخلاف من

پرنده آمدنی نیست

پرواز را از خاطر ببر

...

وقتی در هر حال پرنده نیستی



نظرات 12 + ارسال نظر
من شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ

پرنده نیستی، قوری که هستی. مگه نه اینکه مولا و هدف غایی همه ما همانا قوری است؟ حالا درسته من از تو یه کمی چاق ترم، ولی مهم اصالت قوریه که تو داری، نه چاق یا لاغر بودنش.

اصالت قوری رو ندارم در این مورد شک نکن
اما از اون هم گذشته گاهی از تفاله خاطرات ، از جرمی که اروم اروم از سکه میندازتت و از جوشیده بودن خسته میشم
خدایی خودت مقایسه کن
قل قل آب جوش
یا پرواز به همراه حس وزش یک نسیم خنک!

غزاله یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://blueskygirl.blogfa.com


سلام

چطوری؟

جالب بود

ن.د.ا دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ http://bluesky1.persianblog.ir

تصور پرنده بودن را که میتونیم داشته باشیم

دقیقا مشکلمون تصوراتمونه

mercury دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ

درود

راستش هیچوقت نخواستم به پرواز فکر کنم ولی هرچندوقت
یکبار ، نظرم بهش جلب میشه ، انگار این پروازه که همش
داره به من فکر میکنه ؛ کسی چه میدونه ، شاید روزی منم
تونستم بپرم .....

با همه این حرفا به نظرم پرنده نبودن بهتر از
پرنده قفسی بودنه ، اینجوری همیشه
امیدی برای پرواز هست .

درود

اینکه پرواز به شما فکر کنه خیلی جالب بود
انگار پرواز یک موجوده!
ولی حق با شماست
شاید هم از اون بدتر پرنده نبودن و قفسی بودنه!!!

میله بدون پرچم سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام مهندس
پرواز را از خاطرت بیرون مکن
در دنیایی که
هر لحظه ممکن است
تبدیل به پرنده شوی
شاید به نظرت چرت و پرت باشد اما خوب از لحاظ احتمالات این امکان وجود دارد! کم هم نیست... همانگونه که یک لنگه کفش اگر از آسمان به زمین بیافتد صاف می آید می خورد بر سر ما!! احتمال خیلی کمی داشت اما خب بعضی مواقع ما استعداد عجیبی در جذب لنگه کفش داریم....
حالا از این چیزا بگذریم... ما که مغزمون رو با کلی انتگرال و مشتق و معادلات برنولی و چه و چه پر کردیم خب یه کم از اینا رو بریزیم بیرون و یه کم جا باز کنیم این پروازه رو نگه داریم... حالا ببین کی گفتم به محض اینکه اینو بیخیال بشیم می برنمون لب پرتگاهو ... بعدشم که دیگه مشخصه ...زود می رسیم پایین و باید منتظر ماشین بشیم تا برسه...
چی می خواستم بگم!

حرف هات خیلی خیلی خیلی قشنگ بود دکتر
ولی اصولا چیزی هست به نام طاقت
که استعداد عجیبی در طاق شدن داره!

ولی در کل خوشم اومد از اون چیزی که می خواستی بگی
راستی من یکی مغزم از انتگرال و چه و چه پر نشده ها
اصلا این وصله ها به من نمی چسبه من با نذرو نیاز و خلوص ذاتیم قبول شدم

حتی پرنده ها هم لحظه امتحان ریاضی به اندازه من سبکبال نبودند!!!

کچلک چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ http://kachalack.blogfa.com/

خوشم میاد واقع گرائی

حالا من یه چیزی گفتم حیای تو کجا رفته آقای منطقی؟

یلدا نگار پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

...تصور پرنده بودن هم سخت شده برامون...

آره خیلی دردناک هم هست

میله بدون پرچم جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ

سلام
حسرت اون سبکبالی شما را سر امتحانات ریاضی و معادلات واینا می خورم البته منم چندان سنگین بال نبودم!! همه رو با 10 الی 12 پاس کردم...
اصولاً من عروس سبکبال رو ترجیح می دم

اوا خاک عالم
ببینین من دیگه با شما صحبتی ندارم
لطفا بگین آقا زاده تشریف بیارن

مترجم دردها شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

مهندس غصه نخور !

باشه مهندس
فقط به خاطر تو
راستی دوری شما و آن دوست عزیزمان ملالی شده برایمان
چه کنیم؟

معلم روستا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ http://villageteacher.persianblog.ir

سلام
خیلی جالب بود این دوخط.کنایه میزند به خیلی چیزها.فکر را خوب مشغول خود می کند. به عنوان یک منهدم کننده بسیار کارساز است.
از کودکی عشق پرواز را داشتم. همیشه پشت نرده های مهرآباد نشستن و بلندشدن هواپیماها را نگاه می کردم حسرت می خوردم که چرا من نمی توانم بپرم.
حداقل چرا مرا سوارش نمی کنند. همیشه پدرم می گفت هواپیما گران است. کلاً در طول عمرم کمتر از انگشتان دو دست هواپیما سوار شده ام.
بله ما در هر حال پرنده نیستیم.پرواز هم در خاطر نمی ماند.ولی حق داریم که برای پریدن تلاش کنیم.هرچند باطل و هر چند ناثواب.
وارد بخش عرفانی آن نمی شوم چون شهود در این زمینه حرف اول را میزند تا استدلال
پای استدلالیان چوبین بود،پای چوبین سخت بی تمکین بود.
در پناه حق

از اینکه منهدم کننده باشم به خودم نمی بالم
ولی انگار ناامیدی بسیار بیشتر از این حرف ها بهم چیره شده که بخوام چیزی رو بسازم

ما حق داریم برای پریدن تلاش کنیم
اما درد اینه که خیلی دنبال حق و حقوقمون نیستیم!
این از اوضاع مملکتمون هم پیداست

راستی ممنون از نظرتون زیبا و عمیق بود به خصوص آخرش
البته مثل همیشه

نگارنده چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

سلام .. می بینم که تبریک روز مهندس خوب کار کرده و مخاطبان "مهندس، مهندس جان" راه انداخته اند ...

می گم اون شعر مال کسی بود که خودش پرنده نبود.... تو که اتفاقاً پرنده هستی، خوب هم می پری، بالا بالا هم می پری، چرا به خودت شک داری؟

در ضمن دوری کدام دوست عزیزت ملال شده؟ بگو من باهاش صحبت کنم بیاد از ملالت در بیاره شما رو

از آخر به اول باید بگویم که
شما یه دور برو جلوی آینه با خودت صحبت بنما که بسیار مستوجب ملالت ماست دوریتان

من باب دوم هم باید بگویم که
ای بابا خواهر....

از سوی اول که
مهندس بعد از این بودیم مختصر و موجزش کردند دوستان

اضافه بر سازمان هم باید بگویم که:

نگارنده سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

چه قوری باشی، یا نباشی، برای ما در بلندترین نقاط قلبمان قرار گرفته ای .. بسیار از اینکه دوست و همصحبت و فیلسوف به این خوبی پیدا کرده ام به خودم می بالم.

تو یک موجود ظریف و حساس و پر از احساس هستی که با هوش و انرژیت میتونی اوقات یک نفر دیگه رو خوش کنی.با اینکه خودت، گاهی وقتا خودت رو باور نداری ولی واقعاً برای من یک منبع الهامی ..این تعریفات رو از صمیم قلب می گم و می خوام که باور کنی ...

برات همیشه بهترین ها رو آرزو می کنم.

اینقدر محبتت برام ارزش داره که در مقابلش سکوت کنم

ممنونم عزیزم خیلی زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد