چند روزی شده که بیست و پنج ساله ام
هدیه تولدم به خودم هیچ عظیم و تروتازه ای است که باسلیقه زرورقش کردم
کاغذ کادوی خوش آب ورنگی از جنس امید و آرزو
اما نمی دانم چرا دست و دلم به باز کردنش نمی رود
هیجانم با پاره کردن این زرورق خواهد مرد
من که می دانم این هیچ است
اما باز نمی توانم ببینمش
من این هدیه را نگه خواهم داشت
این تنها هدیه ای است که زرورقش را پاره نمی کنم
وانمود می کنم که تویش چیزی است
وانمود می کنم که تویش چیز دیگری است
وانمود می کنم
تا زمانی ... شاید تا آخر عمر
اول تر از اول.
مبارک باشه. چدر جوونی دختر گلم. 11 سال پیش من این جاا وایساده بودم.
وبلاگ جدیدتم مبارک باشه. بازم فلسفه بباف. ولی تو رو خدا ما رو نگران نکن. آ قربون دختر گلم بشم من.
سلام مامانی چطوری
چقدر حال میده آدم با مادرشوهرش 11 سال اختلاف داشته باشه
تازه این همه هم روابطشون حسنه باشه
به به
اصلا فلسفه یعنی همین
.
.
.
تازه مادرشوهرش اول هم باشه!
تبریک میگم ربع قرن رو دیدی و امیدوارم بک قرن رو ببینی و امیدت نا امید نباشه.
مرسی عزیز دلم
منم از ته دل این آرزو رو برای تو دارم
راستی این جوری که می گی ربع قرن احساس زیاد عمر کردگی بهم دست میده!!!
وبلاگ جدید مبارک
مرسی عزیزم
یه جا بند نمی شم که!
عزیز نازنین من تولدت مبارک. پس اون قالب های خوش مشنگی که نتیجه کلاس وبلاگ نویسی بود چی شد؟
امید که خیلی خوبه اگه به خودت کادو بدی
سلام عزیز دلم
بابا اینقذه سرم و فکرم مشغوله که دیگه حال ندارم
مدیونی اگه فکر کنی سر و فکر یکیه!
راستی امید هم خوبه منتهاش من قصد ادامه تحصیل دارم!
خوب ورودت به 25 سالگی مبارک باشه ما که داریم میریم یواش یواش:)
خانه نو هم مبارک ایشالله برات اومد داشته اشه
مرسی
شما هم نرو بودی حالا!
راستی کادوت کو؟
دیسی،آجیل خوری، پتویی با خودت چشم روشنی میاوردی!
سلام تولدت با تاخیر خیلی مبارک و با ارزوی بهترینها برایت اینجا را میتونم لینک کنم...؟؟
سلام عزیزم
با تاخیر مرسی
شما صاحب لینکی
خیلی هم مفتخر می شویم
سلام
اولاً مبارک باد این فرخنده زادروز.امید در ادامه زندگی همچنان برای شما برقرار باشد.
چند جمله ای که در مورد هدیه نوشتید تناقض محض بود.سوفستایی گونه نوشتید.
هدیه من به شما همان زرورق است که به دور آن هیچ پیچیدید.
درپناه حق
سلام
با فرخنده اش که شدید پرابلم دارم
اون سوفستایی هم که گفتین نمی دونم یعنی چه زیر مهدکودک صحبت کنید خوب
هدیه شما بهترین هدیه است
که درونش هیچ هیچی نیست
سلام
مبااااااااااااااااااااااااااااارکه ایشالله 120 سالگی دور هم جمع بشیم!!!
قوری هم مبارک
چایی توش دم کردی خبر بده من دوست میدارم!
سلام
عمرا 120 سال چیه؟
من یکی که این همه فسیلیت رو نیستم
ولی چایی شما محفوظه
من کامنت نذاشتم این جا؟
نشونی بده کامنتتو بدم
به به ! بعد این همه مدت بالاخره ما هم یه جشن تولد افتادیم. بذار فکر کنم ....
یادم نمیاد آخرین جشن تولدی که افتاده بودم کی بود ولی اونم مال همین دوستان وبلاگی بود. من دو سال پیش اینجایی بودم که تو الآن هستی. آدم یه جورایی قلقلکش میاد که یه ربع قرن زندگی کرده. باورش نمی شه.
بیست و پنج سالگی مبارک.
واسه مراسم چایی خوران ما رو هم دعوت کنید ها.
قربان شما
حسابی از خودت پذیرایی کن
ولی جون آدمک من اصلا قلقلکم نمیاد
بیشتر مثل تاپ تاپ خمیر می مونه[:S028
عرضم به حضورت که چایی شما هم محفوظه
سلام
اول این که تولدت مبارک
ای کاش من هم 25 سالم بود
دوم این که بعضی قوری ها سفیدند سفید خالص
بعدشم بامداد که خیلی کوچولوه بازم سروش من خودش کلاس دومه تازه خوارشوهر هم نداری اون موقع
سلام
اول این که مرسی
اتفاقا من هم دوست داشتم جای تو می بودم
باور کن جدی می گم دوست دارم زودتر بگذره حوصله ام سر رفت!
دوم این که سفید سفید خالص هم خودش یک رنگه
و اینکه قوری سفید خداست!
ولی حالا اینارو ولش کن
آقازاده خوبند؟
یلداااااااااااااااااااااااااااا
اینجا چیکار می کنی خواهر؟؟؟
بی خبر اومدی خونه جدید؟؟
چندبار رفتم خونه قبلی هی زنگ زدم زنگ زدم هیشکی درو به روم وا نکرد...یکی داد زد خانم اینا از اینجا رفتن خیلی وقته هم رفتن
یلدا من موندم یه دل غمگین
اما حالا پیدا ت کردم...یلدا عاشق تیتر وبلاگت شدم دختر بی نظیری تو
تولدت مبارک هم ماهی من
2 سال زودتر از من اومدیاااااا
سلام عزیز دلمممممممم
والله چی بگم صاحبخونه شوتم کرد بیرون
ولی اگه تو هم دی هستی تولد تو هم مبارک خوشگلم
البته نمی دونم چندمه
اون دوسال رو هم بی خیال مهم تفاهمه تو زندگی!
تیترم هم عاشق توئه عزیزم
سلام
تولدت مبارک یلدا خانم
مرسی
حالا شدی کچلک خوب
حتما باید دعوات می کردم
سلام . چرا رفتی تو قوری؟ به هر حال تبریک در تبریک
چون چاق و داغ و رنگی نیستم
ولی مرسی در مرسی
سلام
نه بابا این بالا مالا ها هم خبری نیست!! سن رو می گم
و اما ایشون!
خوبند سلام دارند خدمتتان
سلامت باشند...............
می گم چایی بیارم؟؟؟
میبینم که تا یه لحظه سر میچرخونم عروسمو میدزدن... ای روزگار غدار... اصلا میخوام بامداد رو بفرستم خارجه استاد دانشگاه بشه. دلتون آب
ناز بامدادت زیاده خوب
بابا اون یک عالم وقت داره
تو حساب مارو هم بکن
حالا هی من می خوام نگم ها
در کل اوضاع خرابه خواهر